یادنامه

جایی برای یاد کردن از چیزایی که باید به یاد بیاریم و یاد بگیریم و یادمون بمونه

یادنامه

جایی برای یاد کردن از چیزایی که باید به یاد بیاریم و یاد بگیریم و یادمون بمونه

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

از اباصلت (از یاران نزدیک امام رضا(ع)) داستانی نقل شده که چیزی در این حدود است! :

بعد از شهادت امام رضا مامون مرا به زندان انداخت و به هر دری که زدم به رهایی از بند منجر نشد. عاقبت شبی  بسیار دلتنگ شدم و به ستوه آمدم و متوسل شدم به محمد و آل محمد (ص) و حضرت جواد (ع) را به یاری طلبیدم. چند لحظه ای نگذشت که امام را روبروی خویش دیدم.

فرمود : دلتنگ شده ای؟

گفتم : آری، یابن رسول الله.

فرمود : برخیز !

زنجیر از پاهایم گشوده شد و امام دست هایم را گرفت و از درهای بسته عبور کردیم، مامورین به روشنی مارا میدیدند ، اما قدرتی برای تحرک نمی یافتند! وقتی فاصله گرفتیم از زندان امام فرمود : «دیگر دست آنها به تو نخواهد رسید و چشم تو به چشم مامون نمی افتد» و چنین شد چندی بعد مامون مرد!

پیش از خداحافظی از امام پرسیدم : «چرا در طول این یکسال به کمک من نیامدید؟ من که بسیار شما را طلب کرده بودم.»

امام فرمود : « توکی مارا به اخلاص طلب کردی و ما نیامدیم.»

من گذشته خودرا مرور کردم دیدم هر بار که امام را میخواستم، چشم و امیدم به دوستانم در دربار بود ولی فقط بار آخر بود که فقط امام را ملجا خود دیده بودم!